کد خبر:5650

شهر دلتنگ است؛

امان از این غریبه بی رحم/دو به دو جان میدهیم


تاریخ انتشار: ۱۴۰۰/۰۷/۰۲ 11:09:10

بازتاب /فاطمه محمدمرادی: خنده نقش بسته است بر روی لب های یک غریبه که با جان فرزندان شهر بازی می کند.! این غریبه حتماً فرزندی نداشته است که از دست بدهد تا بداند داغ فرزند از دست دادن چه سخت است!؟ یا مادر نشده است تا فرزندانش تب کنند و جانش به لرزه در آید و حاضر باشد برای فرزندانش جان بدهد.! این غریبه عجب بی رحم است.



به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بازتاب ایلام؛ مگر نه این بی دَرْکِ چموش، اگر می‌دانست درد مردمان شهر چیست!؟ با شرمساری کوله بارش را می‌بست و می‌رفت ولی اگر میماند و درد مردم را میدید و از اکسیژن خونین شهر استفاده میکرد و باز رفتنی میشد زیرا مردم شهر هم چاره ای ندارند جز اینکه آرزوی مرگ کنند در شهری که این چند سال است که روی شادی به خود ندیده و اگر در خانه بمانند و کار نکنند از گرسنگی می‌میرند.

اگر کار کنند، کرونا میگیرند و می‌میرند پس کَی این مردم معنای دقیق زندگی را بفهمند و خوشحال باشند!؟ کَی باید در مقابل فرزندان خود روسفید شوند!؟ چه کسی پاسخگوست تا کودکان شهر به خاطر یک لقمه نان یتیم نشوند!؟

چرا کسی به فکر مردم نیست!؟ چرا کرونا جان فرزندان شهر را به بازی گرفته است و نمی‌داند یتیمی و یسیری چه رنج بزرگی است بر قلب بچه ها!؟ چرا مملکت مواد غذایی تهیه نمی کند تا پدران برای یک لقمه نان قربانی کرونا نشوند و شرمنده کودکانشان نگردند!؟

حال بگذریم و برویم به سمت سهل انگاری های مردمی که فکر میکنند کرونا یک ویروس اَلَکی است و فقط جنبه ی شوخی در مملکت را دارد.

یک نمونه بارزش تجربه نگارنده است، در خیابان خلوتی می‌گذشتم که یک همشهری بدون ماسک از کنارم گذشت و لبخند می زد...! رو برگرداندم گفتم: حاج خانم دلیل این قهقهه و بی خیالی چیست!؟ گفت: از سر این همه ناآرامیست.! مردم نمی‌دانند که کرونا یک ویروس اَلَکیست!؟ با احترام گفتم ماسکت را بزن خواهرم! مرگِ غریبانهٔ خاندانِ شهر تقصیر همین شماهایی است که فاز بی خیالی را گرفته اید و گر نه مرگ عادی فرزندان شهر، شک بر انگیز نیست.

دیدم ماسکش را زد و گفت: شرمنده ایم بابت این همه بی توجهی، خواستم ببینم آیا کسی هست که به فکر خودش باشد.! منم گفتم خواهر عزیز! مردم شهر من کم زجر نکشیده اند که آنطوری که لایقشان نباشد بمیرند، دیدم لبخندی زد و رفت.

خیلی خوشحال شدم که توانستم به همنوعم بفهمانم جانمان برای هم با ارزش است و مرگ دیگری با یک سهل انگاری، مایه شرمساری است نه خوشحالی.

حرفهایم رو به اتمام است، خواستم بگویم شهر من دلتنگ است از اینکه فرزندان خود را دو به دو از دست میدهد و جز عزاداری برای کودکانش نمی‌تواند کار دگری بکند.

بیایید تا با رعایت پروتکل های بهداشتی، حال شهرمان را خوب کنیم و بر تن رنجور و عزا گرفته اش، رخت پیروزی و لبخند بپوشانیم.

تهیه و تنظیم: فاطمه محمدمرادی

چاپ این صفحه