۲۹ آبانماه/بهارستان بوی خون گرفت؛
قلم هایی که جا ماندند
تاریخ انتشار:
1400/08/29در ساعت: ۰۸:۱۵:۵۳
بازتاب ایلام/ فاطمه محمدمرادی: سراسر ایران اسلامی یادآور دورانی رنگارنگ از خون و قیام است و پیام آور این جمله است که: شهداء شرمنده ایم.
یکی از استانهایی که در دوران ۸ ساله دفاع مقدس، به رنگین کمانی از رشادتها، شهامت ها و شهادت ها مزین هست، استان ایلام است.
در همان آغاز جنگ تحمیلی که هنوز چند صباحی از حمله رژیم بعث عراق به ایران اسلامی نگذشته بود و آسمان استان ایلام نیز گاه و بی گاه با غرش هواپیماهای جنگی به لرزه درآمد، به ناگاه خبر رسید(۱۳۵۹/۰۸/۲۹) که روستای بهارستان(آواره سابق) از توابع شهرستان چوار مورد حمله هوایی قرار گرفته و حوالی این روستا(چنارگ) بمباران شده است.
علی رغم نبود وسایل ارتباط جمعی همچون موبایل، تلفن و...؛ آنقدر صدای انفجار مهیب و ترسناک بود که بلافاصله خبر این حادثه تلخ، روستا به روستا تا دل مرکز استان(ایلام) پیچید و اغلب مردم و مسئولان خبردار شدند اما...
اما افسوس که در این حادثه دردناک؛ دو برادر ۱۰ و ۱۲ ساله(دانش آموز) به نام های«بارانی نظری و جهانبخش نظری» پرپر و سه نفر دیگر(زکیه نظری، زهرا نظری، غلامرضا محمدمرادی) نیز به شدت مجروح شده بودند.
آری! از آن واقعه تلخ ۴۱ سال می گذرد و پدر که سالها درد و آه و اشک را در درون خود حبس کرده بود و گاه و بیگاه بازگشت شان از کلاس درس و مدرسه را در ذهن تداعی و با دیدن هر دانش آموز، قلم، کیف و کتاب؛ چهره مظلومانه و معصومانه «بارانی و جهانبخش» را تصور می کرد؛ در ۲۷ شهریورماه سال ۱۳۹۶ بعد از ۳۷ سال درد و دوری؛ همسایه ابدی شان شد و در جوارشان به آرامش کامل رسید اما...
اما دل مادر همچون آتشفشان کماکان می جوشد و می سوزد و ناگفته های زیادی از چهره معصومانه اش پیداست.
آیا دل کندن از قلم، کیف، کتاب و البسه عزیزترین پاره های تن که از «جگرگوشه ها» برجای مانده اند، برای یک مادر سهل و آسان است.!؟ آیا شنیدن صدای زنگ مدرسه و دیدن دانش آموزانِ کیف بر دوش و کتاب به دست و راهی منزل و مدرسه؛ داغ دل این مادر را هر بار زنده نمی کند.!؟
آری! مادر همچنان چشم به راه است که«بارانی و جهانبخش» عزیزش از راه برسند و از سال ها دوری و فراق برای شان قصه ها بگوید و سفره دل بی قرارش را برای شان بگشاید اما دریغ که سفرشان ابدی و بی بازگشت است و این آرزو نیز دست نیافتنی.
آری! ۴۱ سال از عروج این عزیزان به «اعلی علیین» می گذرد اما آیا کوچه، گذر، معبر، خیابان، بلوار، میدان، مکان و محله ای به نام شان مزین شده است.!؟ آیا مسئولان ارشد کشوری و استانی راه شان را در مسیر این دو دانش آموز شهید گم کرده اند.!؟ چرا از حال و روز مادر این دو شهید والامقام که «زبان شکایت و گلایه ندارد» باخبر نمی شوند و برنامه ای برای دیدار و ملاقات اش تدارک نمی بینند.!؟
امیدواریم همه ما عملاً قدردان شهداء و والدین شهداء باشیم، در راه شان گام برداریم، به خوبی تکریم شان کنیم و بیش از این شرمنده شان نشویم.
نگارنده: فاطمه محمدمرادی